![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
چشمش به راه بود و شبی پُر ستاره داشت رویش به ماه بود و غمی بیشماره داشت از آه جانـگـداز، گـلـویـش گـرفـتـه بـود از داغ روی داغ دلی پُر شراره داشت هربار تـازیـانـه به سویـش اشاره کـرد دستش به سمت نـیزۀ سـقا اشاره داشت وقتی که خورد روی زمین دست بسته بود پایش برهنه بود و زمین سنگ خاره داشت بـابـا که بود قـسـمت او گـوشـواره بـود بابا که رفت دختر او گوش پاره داشت سر تا رسیـد قصۀ دخـتـر به سر رسیـد بـابـا بـرای غـصـۀ او راه چـاره داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
با سـرت آمـدهای داغ تـنت را چه كنـم پس گرفتم سر تو، پیـرهنت را چه كنم شام تا كـربـبـلایـت شده بیـن الحرمیـن سر در آغوش من اما بدنت را چه كنم غصهام غارت خلخال و النگوها نیست مانـدهام اینـكه عـقیق یـمنت را چه كنـم خیزران خوردهترین رأس جدا از بدنی خون خشكـیده كـنار دهنـت را چه كنـم فرض كن بوسۀ من مرهم لب های تو شد زلف در هم شده و پرشكنت را چه كنم خواب ده اسب و تنت را همه شب می بینم روضههای بـدن بی كـفـنت را چه كنـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
روى دیوارِ خرابه نـقش غربت مىكنم ناخوشیها را عزیزم! با تو قسمت مىكنم نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاىِ خواب اینـچنـین هستم ولى بابا قـناعت مىكنم بعدِ هر دُشنام از خولى و زجر و حرمله مىنشینم گوشهاى با عمه صحبت مىكنم دستِ دخترها كه در دستِ پدرها مىشود در خودم سر مىبَرم؛ با خویش خلوت مىكنم دخترانِ شام با من بى وفایـى مىكنـنـد هر چقدر هم كه به آنها من محبت مىكنم از تو دلگیرم پدر؛ من را ندیده رفتهاى لكنت من را ببخش بابا..جسارت مىكنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
ارثـی ز یـاس طایـفـه بیشک نـداشتم بـر پهـلـویـم اگـر گـل میـخک نـداشتم بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد بعـد از تو هـیـچ روز مبارک نـداشتم لعنت به کعب نی، تو گواهی که هیچ وقت پـیـراهـن کـبـود و مـشـبّـک نـداشـتـم گفتند گوشواره ندارد چه دختریست! بابا به عُـجب باطـنـشان شک نـداشتم با دخـتـران شـام اگـر حـرف مـیزدم دست خودم نـبـود، عـروسک نـداشتم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
انـگـار روح فـاطـمه در او دمیـده بود آئـیـنـهای کـه دیـده عــالـم نـدیـده بــود از هر طرف پدر به تماشاش مینشست از بس که او به حضرت زهرا کشیده بود بعد از پدر به سیـنـه او غـم سپرده شد حالا به روی خاک خـرابه فـتاده است طفلی که بیش از همه زخمی جاده است این غصهاش نبود که دشمن مرا زد است آنـقـدر گـوشۀ ویـرانـه روضه خـوانـد آخر به بزم گـریـۀ خود شاه را کـشانـد او رفت و هیچ وقت جدا از محن نـشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
من پـیـر شدم عـمّه خـمید آخرِ عمری در کنج خـرابه چه کـشید آخرِ عمری جا داشت بمـیـریم که بـانـوی وقـارت هـمراه سر و نیـزه دویـد آخرِ عـمری اشکش وسط حلقه اشرار که میریخت عـباس به دادش نـرسـیـد آخر عمری نـشنـیده بگـیر حرف دل دخـترکت را در بزم شراب عـمه بُـرید آخرعمری حق دارد اگر گریه کند بعد تو هرشب چشمیکه به جز روضه ندید آخر عمری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا بـبخـشم نیست در پـایم تـوان پا شدن بابا نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو کتک ها خوردهام بیحد نمانده جان به تن بابا گلایه دارم از زجر و گلایه دارم از خولی مرا زد پیش تو بابا تو را زد پیش من بابا سحر در خواب خود دیدم برایم چادر آوردی به جایش هدیه کردم من به تو یک پیرهن بابا نمیخواهم کفن اصلأ چرا که دیشب از عمه شنـیـدم بـوریا آخـر برایت شد کـفـن بابا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
قـطره میآید درِ این خانه دریا میرود کـور مـاد رزاد میآیـد مسـیـحا میرود ابتدا معـراج هم پشت در این خانه بود هر که بالا میرود بیشک از اینجا میرود هر که آداب گـدایی را رعـایت میکند خـشت هم باشد اگر تا به ثـریا میرود گریهکن از آب در میآید آخـر عاقـبت هـر که زیـر پـرچـم اُمّ ابـیـهـا مـیرود لاجرم وقتی پسرها مثل حیدر میشوند دختر این طایفه قطعاً به زهرا میرود کربلا تفـسیر کوتاهیست وقتی اکبری بـا قـد رعـنـا میآیـد اربـاً اربـا میرود خواهرى در کوفه بین خطبه ساکت میشود قاریاش از منـبر نیزه که بالا میرود بی گمان جام شراب از ترس رنگش میپرد آن زمـانی که رقـیه سمت سـقا میرود خواب های هر شبش تعبیر شد پایان کار از خـرابه دخـترک هـمراه بابا میرود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
بـعـد تو مـیـان شـعـلـههـا و دود گُـلهای خـیـمه شدن یـاس کـبود دیگه از غـارت گـوشـواره نگـم دیـگـه از درد گـوش پـاره نـگـم شمع عـمرم داره سوسـو میـزنه مـنـو هی دشـمـن بـد خـو میـزنه صـد دفـه جـانـم رسـیـده به لـبـم بـعــد تـو پــائـیـن نــیـامـده تــبـم شـبهـا ضرب سـیـلی افـطار منه شـاهـدم این چـشـمهای تـار مـنه هی بهـم میگـن: آخه تو دخـتری کو بابات که اینطوری دربه دری؟ اگه دشـمنت به ما خـارجی گفت اگه از سیلی رو گونه گل شکفت زنـدگی بـیتـو دیـگـه درد سـره ایـن روزای مـن روزای آخــره
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من به نیزه آیه خواندن با تو و تفسیر با زینب به محمل خطبهها با عمّه طوفان کردنش با من همین که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم خیالت تخت از این کاخ ویران کردنش با من به جانت کم نیاوردم به اَبرو خَم نیاوردم اگر میخندد آن نامرد گریان کردنش با من من از این شهر و این ویران زیارتگاه میسازم مزارم گنجِ شام است و نمایان کردنش با من پدر در این سفر خیلی به عمه زحمتم اُفتاد بجای من بگو با او که جبران کردنش با من شنیدم که سراغت را رُباب از عمّه میگیرد به گوشِ مادرم گفتم که مهمان کردنش با من نمیآید به لب جانم سَرَم را تا نگیری تو عزیزم دامنش با تو فقط جان کندنش با من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
قبل از این بر تن تو برگ و بری بود پدر قبل از این بر تن من بال و پری بود پدر خواب بودم که تو رفتی، جگرم سوخت ولی هـمـۀ غـصـۀ مـن بیخـبـری بـود پـدر بعد تو رفت به غارت همۀ حاصل من بعد تو قسمت من خون جگری بود پدر سایهات بر سر نی سـایۀ روی سر من سر تو بر نوک نیزه چه سری بود پدر من کـه از شـام فـقـط خـاطـرۀ بـد دارم سـفـر شام عـجـب بد سـفـری بـود پـدر سر بـازار، سر کـوچه، سر هر گـذری بعـد تو قـسـمت ما در به دری بود پدر کوچه در کوچه، بیابان به بیابان تا شام قــصـۀ آبــلــه و پـای پَــری بــود پـدر من اگر زندهام از معجزۀ زینب توست هـمه جـا بر تن زارم سـپـری بـود پدر به سر ما سرِ سرنیزۀ دشمن میخـورد اگر از داغ تو چـشـمان تـری بود پـدر مـاجـرایی شده پـیـدا شـدن این لـب تـو نیمه شب، کاش که نورِ بصری بود پدر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
من هـم شبـیـه مـادرم زهـرا به سختی پا میشوم از جـای خود اما به سختی بعد از سـر تو قـاتـلـت بـال مـرا چـیـد پَـر میزنم از شـام عاشـورا به سختی آرامشم بعد از تو دیگر رخت بربست گفتم به خود میافتم از فردا به سختی آب خـوشی پـائـین نـرفـتـه از گـلـویـم من خون دل هم میخورم حتی به سختی وَ نَحنُ مَثبورونَ مَطرودونَ...ای وای قـومی نـیـفـتـادهست مثل ما به سخـتی با استـخـوانِ مـویه کـرده مـویه کـردم خود را کشاندم در دل صحرا به سختی خـورد و خـوراکـم شد لـگـد با تازیانه روز رقـیـه شـب نـشـد الا به سـخـتـی مـثل لـبان تـو تـن من هـم کـبـود است یک جای سالم میشود پـیـدا به سختی تـو روی نـی بـودی و من با تـاول پـا سـویت قـدم بـرداشـتـم بـابـا به سخـتی دامان خود را فرش راهت کردم از شوق تا از طـبق برداشـتم سـر را به سختی این حجم اشک و ناله و دلـتـنگیام را دارد تـحـمـل میکـنـد دنـیـا به سخـتی پهـلـو به پهـلـو میشوم شـاید بخـوابـم آنـگـونه که انـسـیةالـحـورا به سخـتـی کـاری نـدارد از لـبت بـوسـه گـرفـتـن من بوسه میگیرم ولی حالا به سختی جان کـنـدن راحـت به طـفـل تو نیـامد جان میکنم با این جراحت ها به سختی غـسـالـه غـسـلم میدهـد امـا به اکـراه غـسـاله غـسـلم میدهـد امـا به سخـتی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
به جز این درد که در قسمت بازو دارم دو سه تا زخم در این گوشۀ ابـرو دارم آنـقـدَر زد که هـمـین اول عُـمـری بـابـا مثـل زهـرا شـدهام دست به پـهـلو دارم برد سنجـاق سرم را وسـط کوچه کسی در عوض لختۀ خون در دل گیسو دارم بهـر اینکـه تو بـبـافی و مـرا نـاز کـنی انـدکی جان پـدر در سر خـود مو دارم و خلاصه… کـمری تا و تنی لـرزان و دیـدهای تـار، از آن قـامـت دلـجـو دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
پس از تو دام بلا قـسمت صنوبر شد کـبـوترِ سرِ دوشت پـرید و پـرپر شد بجای نـاز کـشـیدن، کـشـید مـویـم را کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد تـمام راه به من نـان خـشک میدادند زبس که دختر تو روزه داشت لاغر شد صدا زدم ابـتـا! کعـب نی جوابم داد! حریف من نشد و سیلیاش مکرر شد شلـوغی سر بازار دخـترت را کشت چه چشمهای بدی! عمه سوخت مضطر شد لبـم فـدای لب تو! سـرم فـدای سـرت که هرچه شد به من زار با تو بدتر شد خبر بده به نجف! شام را بههم زدهام نگـو رقـیـه! رقـیـه عـلـی دیـگـر شـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
چـون نـهـادی که بـیگـزاره شـده گــوش تــو بـیدلــیــل پــاره شـده آخــریـن راه کـه شـدهسـت فــرار اول راه و، راهِ چـــــــاره شـــــده بـی عـلـی آنـقَـدَر سَـبُـک شـده کـه لـفــظ گــهــواره گــاهــواره شــده صورت از رنگ نه، که رنگ کبود خود از این صورت استعاره شده مــوی تـو بـا حــسـاب خـاکـسـتـر کـهـکــشـانـی پُـر از سـتـاره شـده گـوشهـایت دو بیت یک غـزلـنـد غـــزلــی کـه چـهــار پــاره شــده رو به پـائـین چـنان کـشـیـده شـده که خـود گــوش گــوشــواره شـده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
سـرت به دامـن این شـاهـزاده افـتاده ز فـرط غـصـه و غـم بیاراده افتاده کنون که نوبت من شد پدر، دو دستانم کــنــار رأس تـو بـیاسـتـفـاده افـتـاده بیا سـؤال مکـن گـوشـوارهام چه شده خـیال کن که شـبـی بـین جـاده افـتاده بگو ترک ترک زخم صورتت از چیست؟ مگو به من که کمی خط ساده افتاده! ز چرخ شکوه کنم، چون به ساربان گفتم: کـه زیـر پــای ســواره پـیـاده افـتـاده جواب داد: که ساکت شو خارجی! به رخم ببـین که نقـش دو دست گـشاده افتاده شـبـیـه مـادرت اول شـهـیـدهام بـابـا؟ گـمـان کـنـم بـه دل خـانــواده افـتـاده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حُر بن یزید ریاحی
آزاد مردی از عرب سر در گریبان میرسد نزد حسین فـاطمه حرّ پشـیمان میرسد غمگین دل و خونین بصر، خسته ز هر جرم و خطا با سوزِ حال و نغمۀ مولا حسین جان میرسد او توبه میدارد طلب از لطف مولایش حسین بهرِ شفاعت دم به دم با ذكرِ قرآن میرسد پا در حریمِ عاشقی گم كرده حالِ سینه را پژمرده و زخمی کنون از دردِ عصیان میرسد یابد ز پـور فاطمه انوارِ درسِ معـرفت با حزن و اندوه خودش، با چشم گریان میرسد در پیش روی كودكان سرخ است روی او ز شرم آزادۀ دست حسین با اشك چشمان میرسد كشكول بر دست آمده در بارگاه شاه دین هچون گدای عاشقی بر تخت سلطان میرسد میآید از اهل حرم غم را رها سازد ولی ناگه میان خیمهها زینب پریشان میرسد اشکش روان، عمرش خزان، در این بیابان غریب از خیمههای این حرم سوز یتیمان میرسد حرّ با دلِ آزردهاش رو سوی میدان میكند جان را فدا میسازد و حرّ نزد یزدان میرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
تا که فـرمـود رسـیـدیم عـلَم را کـوبـید یک علمدار بر این خاک قدم را کوبید بـیرق افـراشته شد، بـاد تکـانـش میداد زانـویش خم شده و هست مُهَیا خانـوم بـا ادب گـفـت عـلمـدار بـفرما: خانـوم گـرد او پنـج برادر همه میچرخـیدنـد چو بزرگـیش قسم در همۀ عالم نیست پردۀ محـملش از پردۀ کـعـبه کم نیست گرچه مانند عـمو دور و بَرِ زینب بود مـادرش آه امان از دلِ زینب میگـفت هـمـۀ راه امان از دلِ زیـنب میگـفـت وای من روز دهـم شد، برادر چه کنم مـیزَنـد شـور دلـم تـاب نـدارد ایـنـجـا دل پــریــشـانـیام آداب نــدارد ایـنـجا به لبـش پـیـشِ تو لبـخـنـد نـمیآید وای حرفِ این دخترکان است از اینجا برویم ساربان تا که نرفته است بگو تا برویم دست ما نیست عطش بِین حـرم اُفتاده همۀ فکـر و حـواسم به تو باشد برگرد قبل از آنکه به سَرَت شمر بیاید برگرد کـاش دوریِ شما قسمت خواهر نـشود عزم کردی نروی کاش خزان برگردد لااقل گو که از آن جمع سنـان برگردد سایۀ روی سـرم از سـرِ اطـفـال مَـرو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم نـام این دشـت زد آتـش به غـمآبـاد دلـم این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم جلوۀ روی تو در مردمک چشم من است تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم نکـند بیتو از این معـرکه برگـردم من هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم بین اینان که ز صخره دلشان سنگتر است سـنگ بر آیـنه باب است، بـیا برگردیم ما همه تـشـنۀ دیدار تو و طرح عـطش نقشهاش نقش بر آب است، بیا یرگردیم دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه! تا عـمو پا به رکاب است، بیا برگردیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
رویِ زانـویِ بـرادر پا اگـر بـگـذاشته آفـتاب انـگـار مـنّت بر قـمـر بگـذاشته دورِ او از عون و جعفر اکبر و قاسم پُر است جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند تا حسینَش هست او احساسِ آرامش کند تاکه عباس است خانم خواب راحت میکند شکر حق در سایۀ او استراحت میکند دست او که نیست دل غم رویِ غم میریزَدَش نـامِ اینجا را مَبَر وقتی بهم میریزَدَش خیمه برپا میکنند و روضه برپا میکند ناله زد تا زد قدم: دیدی چه آمد بر سرم گفت در بینِ حرم: دیدی چه آمد بر سرم با زبـان حـال گـوید آه: بـرگـردان مرا این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد کودکِ شیرخواره دارد جانِ زینب بازگرد دختری مه پاره دارد جانِ زینب باز گرد درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد وای از این سرزمین شیرِ رُبابت خُشک شد داد زد شامِ دهم ای وای می بینی چه شد بچهها را کرده گُم ای وای می بینی چه شد گفت با طفلانِ در آتش عـلیکـم بالفرار میزند رویِ سرش دیگر نمیدانم چه شد شعله ور شد چادرش دیگر نمیدانم چه شد ناقهاش عریان ولی جمعِ بنیهاشم نبود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
میرسد ناله و آه از طرف عـرش خـدا شد حـسـیـنـیه گـریه هـمۀ ارض و سما که رسید است حـسین بن عـلی کربـبلا کاروانی که پُر از نور خداوند جلیاست کاروانی که پُر از جلوه عشق ازلیاست لحظهای گشت که افتاد زمان از حرکت قبـل هر کـار همه هـاشـمیان با سرعت روضه خوان و نگران است و پریشان زینب از غـم کـربـبـلا بیسر و سامـان زینب یک به یک خیمه به خیمه همگی گشت بنا چـادر فـاطـمـیـون مـرکـز این چـادرها خـیــمـه اکـبـر لــیــلا چـه تـمـاشـا دارد این پسر ارثـیـه از کـوثـر و طاها دارد مادری بـین حـرم نـغـمه لالایی خـوانـد آب انـدازه کـافی به عـزیـزش نـوشـاند تخت شاهی رقـیه است سر دوش عـمو مثل زهراست همه هیبت او موی به مو
: امتیاز
|